تفسیرى از « روح‏ » (2)

نويسنده: دکتر محمد کاظم شاکر




۶. نگاهى به معناى روح در تفاسیر

تفاسیر در ارایه تفسیر از روح عمدتا از سه مشکل دارند;
۱- تشتت آراء
۲- عدم انتخاب راى
۳- عدم استدلال بر راى انتخابى.

۶.۱.پراکندگى آراء و عدم انسجام در تحلیل

صرف نظر از اشتراک نظر مفسران در پاره‏اى موارد مثل روح الامین در مورد جبرئیل یا آیه «نفخت فیه من روحى‏» در مورد انسان، در سایر موارد دچار پراکندگى آراء هستند.به طور مثال در مورد «روح‏» در آیات سوره اسراء، قدر، نبا و معارج تفسیرهاى زیر ارایه شده است:
۱- وحى،
۲- قرآن،
۳- جبرئیل،
۴- عیسى،
۵- مخلوقى بزرگتر از فرشتگان،
۶- مخلوقى شبیه انسان،
۷- فرشته‏اى بزرگ (با اوصافى عجیب و غریب)،
۸- فرشتگان محافظ،
۹- فرشته موکل ارواح،
۱۰- فرشته‏اى که ارواح را به اجسام وارد مى‏کند،
۱۱- ارواح بنى آدم،
۱۲- ارواح مؤمنان،
۱۳- بنى آدم،
۱۴- نفس انسان،
۱۵- فرشتگان بزرگ. (۴۲)
مستند اکثر این اقوال تفسیرى، قول تابعین و تنى چند از صحابه است و به پیامبر صلى الله علیه وآله یا معصوم نمى‏رسد.اغلب مفسران تنها به نقل این آراء متشتت و متضاد پرداخته‏اند و نتوانسته‏اند تفسیرى از روح ارایه دهند که با تمام موارد کاربرد این واژه در قرآن سازگار باشد.برخى حتى در موارد مشابه، تفاسیر متفاوتى ارایه داده‏اند.به طور مثال، زمخشرى در آیه «تعرج الملائکه و الروح فى یوم...» روح را جبرئیل و در «یوم یقوم الروح و الملائکه‏» به مخلوقى عظیم‏تر از فرشتگان تفسیر کرده است. (۴۳)

۶.۲.عدم انتخاب راى مفسران

در بسیارى از موارد به بیان آراء مختلف و گاه متضاد بسنده کرده، رایى را بر نگزیده‏اند. (۴۴)

۶.۳.عدم استدلال بر راى انتخابى

مفسران در پاره‏اى از موارد که از میان آراء ارایه شده، رایى را انتخاب کرده‏اند، انتخابشان را مستند به دلیلى قانع کننده نکرده‏اند، به طور مثال، طبرى در ذیل آیه ۸۷ بقره، پس از نقل سه قول، قول اول (تفسیر روح القدس به جبرئیل) را اولى به صواب مى‏داند در حالى که طبق بیان خودش، این قول متکى به راى سدى، ضحاک و قتاده است که از تابعانند و قول تابعان، بویژه در موارد اختلافى، اعتبار ندارد.
برخى دیگر از مفسران، «روح‏» را در آیه «ینزل الملائکه بالروح...» و نیز آیه «تنزل الملائکه و الروح...» به جبرئیل تفسیر کرده، دلیل آن را توصیف جبرئیل به روح الامین در آیه «نزل به الروح الامین...» دانسته‏اند. (۴۵)
این دلیل در غایت ضعف است، زیرا به صرف اینکه جبرئیل در پاره‏اى موارد به عنوان روح‏الامین یا روح القدس معرفى شده، نمى‏توان گفت که در همه موارد مراد از روح، جبرئیل است! چرا که در این صورت باید قایل شویم که جبرئیل با عیسى علیه السلام یک فرد است، زیرا خداوند در آیه «...و کلمته القاها الى مریم و روح منه‏» عیسى علیه السلام را روح نامیده است.

۷. استوارترین نظریه در تفسیر «روح‏»

به نظر نگارنده، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى در تفسیر المیزان، استوارترین و منسجم‏ترین نظریه را در مورد روح ارایه کرده‏اند که خلاصه آن را در پى مى‏آوریم:

۷.۱.معناى روح

علامه مى‏نویسد: مردم چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شدیدى که در باره حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافى ندارند که از کلمه روح یک معنا مى‏فهمند و آن عبارت است از چیزى که مایه حیات است; حیاتى که عامل شعور و اراده است.و در قرآن نیز همین معنا مراد است. (۴۶)
روح از نظر ایشان «کلمه حیات است که خداوند به اشیاء القا مى‏کند و آنها را با مشیت‏خود زنده مى‏سازد» . (۴۷)

۷.۲.حقیقت روح

علامه مى‏نویسد: «آنچه از کلام خداوند بدست مى‏آید این است که روح مخلوقى از مخلوقات خداوند است و حقیقت واحدى است که داراى مراتب و درجات مختلف است; درجه‏اى از آن در حیوان و انسان‏هاى غیر مؤمن است، درجه‏اى از آن در انسان‏هاى مؤمن است، درجه‏اى از آن روحى است که با آن، انبیا و رسولان تایید مى‏شوند» . (۴۸)

۷.۳.مصادیق روح در قرآن و ارتباط بین آنها

نباید پنداشت که چون روح حقیقت واحد است پس مصداق واحد دارد، بلکه روح مانند «نور» حقیقت واحد داراى مراتب است، لذا مى‏تواند در عین وحدت، مصداق‏هاى مختلف داشته باشد.علامه طباطبایى ضمن اذعان به اینکه روح در قرآن در موارد مختلف و مصادیق متفاوت به کار رفته و همه جا به یک معنا نیست، (۴۹) معتقد است در همه موارد به معناى حقیقى به کار رفته است.از کلام ایشان استفاده مى‏شود که به طور کلى دو نوع مصداق براى روح قایل است; روح مطلق و روح مقید.روح مقید نیز داراى مصادیقى است مانند روح انسان، روح فرشته و...
توضیح آنکه، آیات روح را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد; یکى آیاتى که روح در آنها به طور مطلق آمده است مانند «یوم یقوم الروح و الملائکه‏» ، «تنزل الملائکه و الروح‏» و «تعرج الملائکه و الروح...» و دیگرى آیاتى که در آنها روح به صورت مقید و مضاف آمده است مانند «روح الامین‏» ، «روح القدس‏» ، «روحى‏» ، «روحنا» ، «روح منه‏» ایشان در مورد آیات دسته اول مى‏فرماید: «از این آیات اجمالا فهیمده مى‏شود که روح موجودى مستقل، داراى حیات و علم و قدرت است و از نوع صفات و احوال قائم به اشیاء نیست‏» . (۵۰)
این روح غیر از ملائکه است. (۵۱) و اما در مورد دسته دوم باید گفت که در آن موارد، مرتبه‏اى از روح در انسان یا فرشته بوجود مى‏آید که آن نیز حقیقتى است وجودى و منشا آثار، اما باید توجه داشت که مطلق غیر از مقید است. (۵۲)
علامه نسبت‏بین روح مقید و روح مطلق را نسبت «افاضه به مفیض‏» و سایه به صاحب سایه مى‏داند. (۵۳) ایشان تصریح مى‏کنند که روح موجود در نباتات، روح دمیده شده در انسان، روح تایید کننده مؤمن، روح تایید کننده پیامبران، روح متعلق به فرشتگان همگى از افاضه‏هاى روح مطلق است. (۵۴)
باید توجه داشت که هر مرتبه‏اى از روح داراى آثارى متفاوت با مرتبه دیگر است، علامه در تفسیر آیه «و ایدهم بروح منه‏» مى‏نویسد: «ظاهر آیه این معنا را افاده مى‏کند که در مؤمنین به غیر از روح بشریت که در مؤمن و کافر هست، روحى دیگر وجود دارد که از آن حیاتى دیگر ناشى مى‏شود و قدرتى و شعورى جدید مى‏آورد و به همین معناست که آیه «او من کان میتا فاحییناه..» . (۵۵) و نیز آیه «من عمل صالحا...فلنحیینه حیوه طیبه‏» (۵۶) به آن اشاره دارد» . (۵۷)
شایان ذکر است که در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که: «ان روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها; روح مؤمن به روح خدا پیوسته‏تر است از پیوستگى پرتو آفتاب به خورشید» . (۵۸)
روح الهى مى‏تواند چنان در انسان تجلى یابد که او با دم خود مرده‏اى را زنده کند و هیکل گلین پرنده‏اى را به پرنده واقعى تبدیل کند.در میان پیامبران الهى، عیسى علیه السلام ارتباط خاصى با روح مطلق داشته است.علامه طباطبایى در این باره مى‏نویسد: «تایید به روح القدس اختصاص به عیسى بن مریم علیه السلام ندارد، بلکه بین همه رسولان مشترک است و لیکن در خصوص عیسى علیه السلام به نحوى خاص است، چون تمامى آیات بینات آنجناب از قبیل زنده کردن مرده با دمیدن، مرغ آفریدن، بهبودى دادن به پیسى و کورى و از غیب خبر دادن، امورى بوده که متکى بر حیات و ترشحى از روح است‏» (۵۹) و «ظاهرا همین تایید به روح القدس بوده که مسیح را براى سخن گفتن با مردم در گهواره آماده ساخته است‏» . (۶۰)

۷.۴.ارتباط روح با جبرئیل و وحى

علامه طباطبایى کاربرد روح در آیاتى مانند «اوحینا الیک روحا من امرنا» ، «ینزل الملائکه بالروح‏» و «یلقى الروح على من یشاء من عباده‏» را مجازى نمى‏داند. ایشان در ذیل آیه ۲ سوره نحل مى‏نویسد: «کسانى که گفته‏اند روح در آیه به معناى وحى است‏یا به معناى قرآن است و یا به معناى نبوت است، از نظر نتیجه، خالى از وجه نیست، یعنى نتیجه نزول ملائکه و القاى روح در پیامبر، وحى و نبوت است، اما اگر مرادش این است که وحى و نبوت به اشتراک لفظى یا به مجاز، «روح‏» نامیده شده (با این توجیه که وحى و قرآن دلها را زنده مى‏کند همان طور که حیات بدنها به روح است) این نظر صحیح نیست، براى اینکه ما مکرر گفته‏ایم طریق تشخیص مصادیق کلمات قرآنى، رجوع به سایر موارد قرآن است، مواردى که صلاحیت تفسیر دارند، نه رجوع به عرف و آنچه عرف مصادیق الفاظ مى‏داند» . (۶۱)
از نظر ایشان القاى روح به پیامبران به معناى ایجاد نحوه‏اى از وجود متعالى است، به عبارت دیگر، در جریان القاى روح، روح پیامبر با درجه‏اى اعلى از روح الهى اتحاد پیدا مى‏کند.این اتحاد با روح قدسى است که زمینه تعلیم وحى را فراهم مى‏کند.در این باره مى‏فرماید: «خداوند فرشتگان را نازل مى‏کند تا روح را بر قلب پیامبر صلى الله علیه وآله القا کند تا بدین وسیله معارف الهى بر او افاضه شود» . (۶۲) اما اینکه خداوند در آیه ۵۲ شورى القاى روح را «ایحاء روح‏» نامیده (اوحینا الیک روحا...) دلیلش این است که روح کلمه حیات است، پس بر این مبنا مى‏توان القاى کلمه حیات به قلب پیامبر صلى الله علیه وآله را وحى آن به پیامبر نامید. (۶۳)
از کلام علامه استفاده مى‏شود که ایشان فرایند نزول فرشتگان و القاى روح را این گونه تفسیر مى‏کنند که فرشتگان نیز صاحب روح هستند. (۶۴) آنها نازل مى‏شوند تا با روح قدسى خود، در جان پیامبر حیاتى دیگر ایجاد کنند تا مستعد پذیرش معارف الهى شود. (۶۵) وجه تسمیه جبرئیل به روح نیز به این است که او حامل روح الهى است. جبرئیل روح القدس را بر قلب پیامبر نازل مى‏کند و این روح نازل شده حامل قرآن است. (۶۶)
توضیح اینکه علامه معتقدند یکى از موارد افاضه روح مطلق، روحى است که در فرشتگان است.فرشتگان نیز همانند انسان مورد افاضه روح هستند.علت آنکه از این افاضه به نفخ روح تعبیر نشده، آن است که آنها با همه اختلافى که در قرب و بعد از پروردگار دارند، روح محضند و از کدورتهاى عالم ماده منزه هستند. (۶۷)

۷.۵.تقسیم‏بندى موارد روح در قرآن

از مجموع مباحثى که علامه در ذیل آیات مربوط به روح دارند مى‏توان استفاده کرد که مراد از روح در آیات قرآن، یکى از موارد زیر است:
۱) روح مطلق که مبدء حیات است.روح در آیات سوره‏هاى قدر، معارج و نبا از این قبیل است.
۲) روح مقید که در واقع مرتبه‏اى نازل شده از روح مطلق است که در موجودات اعم از نباتات، حیوانات، انسان‏ها و فرشتگان ظهور و بروز مى‏یابد و مراتب هر یک با دیگرى فرق دارد، حتى در انسان‏ها با مراتب مختلف تجلى مى‏یابد.روح در اکثر آیات ناظر به این مورد است.
۳) مطلق روح که امرى کلى است و منطبق بر هر دو نوع مصداق است.به نظر ایشان مراد از روح در آیه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى‏» (۶۸) ، نه روح مطلق و نه روح مقید است و مصداق خاصى را در نظر ندارد، بلکه سؤال از حقیقت روح است که این حقیقت در همه مصادیق وجود دارد.ایشان مى‏فرماید: «ان السؤال انما عن حقیقه مطلق الروح الوارد فى کلامه سبحانه، و ان الجواب مشتمل على بیان حقیقه الروح و انه من سنخ الامر» (۶۹)

۸. نتیجه

با توجه به آنچه یاد شد، بر نکات ذیل به عنوان بخشى از نتایج این بحث تاکید مى‏کنیم.
الف - هم در قرآن و هم در تورات و انجیل از روح به عنوان موجودى که منشا حیات است نام برده شده است.حیاتى که ابتدایى‏ترین مرحله آن در گیاهان و حیوانات و بالاترین و پاکیزه‏ترین مرتبه آن در فرشتگان و بویژه فرشته وحى است تا جایى که «روح القدس‏» نام گرفته است.
ب - انسان از نظر حیات و آثار آن که شعور و قدرت است موجودى داراى مراتب است و با ایمان و عمل صالح مى‏تواند درجات حیات طیب را که نتیجه تایید روح است، یکى پس از دیگرى طى کند.مولانا این معنا را نیکو سروده است:
• از جمادى مردم و نامى شدم مردم از حیوانى و آدم شدم حمله دیگر بمیرم از بشر وز ملک هم بایدم جستن ز جو بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم نآید آن شوم (۷۰)
• وز نما مردم ز حیوان سر زدم پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم تا بر آرم از ملایک پر و سر کل شى‏ء هالک الا وجهه اندر وهم نآید آن شوم (۷۰) اندر وهم نآید آن شوم (۷۰)
ج - با تفسیر علامه طباطبایى از روح، پدیده وحى چهره‏اى بسیار عمیق‏تر از آنچه که در کلام دیگر مفسران آمده پیدا مى‏کند.طبق این نظر، وحى صرفا آموزش الفاظ و معانى آیات نیست، بلکه آنچه در وحى اتفاق مى‏افتد نزول یک حقیقت وجودى متعالى به نام روح القدس بر قلب پیامبر است که وحى نیز از آثار این نزول است، از اینجاست که مى‏توان نزول روح القدس بر قلب پیامبران را عاملى مهم در عصمت پیامبران قلمداد کرد.

پی نوشتها:

۴۲) ر.ک.به تفاسیر طبرى، بیضاوى، کشاف، مجمع البیان، روح المعانى، ابن‏کثیر، برهان، نورالثقلین، المحرر الوجیز، تفسیر التحریر و التنویر و الدرالمنثور، ذیل آیات ۸۵ اسراء، ۴ از قدر، ۴ از معارج و ۳۸ از نبا.
۴۳) ر.ک.محمود زمخشرى، الکشاف، ذیل آیات‏۴ معارج و ۳۸ نبا.
۴۴) ر.ک.اسماعیل‏بن‏کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیات ۸۵ اسراء و ۳۸ از نبا; عبدالله‏بن‏عمربیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ذیل آیه‏۴ معارج; محمدبن جریر طبرى، جامع البیان فى تاویل آى القرآن، ذیل آیات ۸۵ اسراء و ۲ از نحل و ۳۸ از نبا; فضل‏بن‏حسن‏طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ذیل آیات‏۸۵ اسراء و ۳۸ از نبا.
۴۵) محمود آلوسى، روح‏المعانى، ذیل آیه ۲ از نحل.
۴۶) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص‏۲۱۷، ذیل آیه‏۲ نحل، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۲ش.
۴۷) همان، ج‏۱۲، ص‏۲۱۸، ذیل آیه ۲ نحل.
۴۸) همان، ج‏۱۲، ص‏۲۱۹، ذیل آیه ۲ نحل.
۴۹) ر.ک.همان، ج‏۱۳، ص‏۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۵۰) همان، ج‏۱۲، ص‏۲۱۸، ذیل آیه‏۲ نحل.
۵۱) ر.ک.همان، ج‏۲۰، ص‏۸، ذیل آیه‏۴ معارج.
۵۲) ر.ک.همان.
۵۳) ر.ک.همان، ج‏۲۰، ص‏۲۷۴.ذیل آیه ۳۸ نبا.
۵۴) ر.ک.همان.
۵۵) انعام (۶)، ۱۲۲.
۵۶) نحل (۱۶)، ۹۷.
۵۷) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱۹، ص‏۲۲۶، ذیل آیه ۲۲ مجادله.
۵۸) محمدبن‏یعقوب کلینى، الاصول من الکافى، ج‏۴، ص‏۴۹۰، (ترجمه کمره‏اى) .
۵۹) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۲، ص.....، ذیل آیه ۲۵۳ بقره.
۶۰) همان، ج‏۶، ص‏۲۲۶، ذیل آیه ۱۱۰ مائده.
۶۱) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص‏۲۱۹، ذیل آیه‏۲ نحل.
۶۲) ر.ک.همان، ج‏۱۲، ص‏۲۱۸، ذیل آیه ۲ نحل.
۶۳) ر.ک.همان.
۶۴) ر.ک.همان.
۶۵) ر.ک.همان.
۶۶) ر.ک.همان، ج‏۱۳، ص‏۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۶۷) ر.ک.همان، ج‏۱۲، ص‏۴۹۸، ذیل آیه ۱۰۲ نحل.و نیز ج‏۱۳، ص‏۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.و نیز ج‏۲۰، ص‏۲۷۴، ذیل آیه ۳۸ نبا.
۶۸) اسراء (۱۷)، ۸۵.
۶۹) همان، ج‏۱۳، ص‏۲۱۲، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۷۰) جلال‏الدین رومى، مثنوى معنوى، به تصحیح نیکلسون، ج‏۲، ص‏۲۲۲ (دفتر دوم،
۳۹۰۵- ۳۹۰۱)

منبع:پایگاه اطلاع رسانی سبطین